جدول جو
جدول جو

معنی غوته خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

غوته خوردن
(دِ رَ زَ دَ)
غوطه خوردن. غوص کردن. رجوع به غوطه و غوته شود:
بمردن به آب اندرون چنگلوک
به از غوته خوردن به نیروی غوک.
عنصری (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
غوته خوردن
فرو رفتن در آب غوطه زدن سر به آب فرو بردن انغماس، غرق شدن
تصویری از غوته خوردن
تصویر غوته خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلت خوردن
تصویر غلت خوردن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه خوردن
تصویر غصه خوردن
غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ شُدَ)
غم و اندوه خوردن. غم و اندوه را در دل پنهان کردن و اظهار وی نکردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غصه شود:
باز رفتند و غصه میخوردند
خواجه را جستجوی میکردند.
نظامی.
نباشد سود من زین قصه کردن
به جز اندوه جان و غصه خوردن.
نظامی.
چون حاصل آدمی درین شورستان
جز خوردن غصه نیست یاکندن جان.
خیام.
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید ترا که باده مخور گو هو الغفور.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْ / خُرْ مَ دَ)
غلتیدن. غلطیدن. غلط خوردن. رجوع به غلتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ گُ دَ)
رجوع به گلوله خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَجْ جُهْ کَ دَ)
روزه نگرفتن در ماه رمضان. روزه را شکستن
لغت نامه دهخدا
(رَهْ بُ دَ)
کاسه زدن و...، مثلی است که در مورد آزار سخت دیدن و عقاب سخت کشیدن بجزای رنج کم رساندن به کار رود. (کلیات شمس چ فروزانفر جزو هفتم ص 396) :
راه زنانیم ما، جامه کنانیم ما
گر تو ز مایی بیا کاسه بزن کوزه خور.
مولوی (کلیات شمس ایضاً).
خیره چرا گشته ای خواجه مگر عاشقی
کاسه بزن کوزه خور خواجه اگر عاشقی.
مولوی (کلیات شمس ایضاً).
گر تو بدین گژ نگری کاسه زنی کوزه خوری
سایۀ عدل صمدم جز که مناسب نتنم.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(زَ/ زِ شِ کَ تَ)
کتک خوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتک خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ)
بوسه گرفتن. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
فرورفته در آب. غوطه خورده. غوص کرده. رجوع به غوته و غوطه شود:
چه غوته خورده در آب کبود مرغ سپید
ز چشم و دیده نهان شد در آسمان کوکب.
عنصری (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(دَمَ دَ)
فروشدن در آب. در آب شدن. ناغوش خوردن. سر به آب فروبردن. فرورفتن در آب. غوته خوردن. غوته زدن. غوطه ور شدن. انغماس. انغساس. قمس. غمس. غوص. رجوع به غوطه و غوته شود:
به دل گفت پیکار با ژنده پیل
چو غوطه ست خوردن به دریای نیل.
فردوسی.
چون ماهی شیم کی خورد غوطۀ غوک
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟!
لبیبی (ازفرهنگ اسدی ذیل چکوک).
شیر... غوطه بخورد و جان شیرین به مالک سپرد. (کلیله و دمنه). در قعر دریا... غوطه خوردن... خطر است. (کلیله و دمنه).
بر گنج سایه از پی بذل زر افکنی
در بحر غوطه از پی در ثمین خوری.
خاقانی.
بحر ارنه غوطه خوردی در بحر کف خسرو
کی عذب وصاف بودی چون زمزم مطهر.
خاقانی.
و به دریای فکرت غوطه خوردن گرفت. (سندبادنامه ص 302). توبه کردم که نیز در این دریا خوض نکنم و در این گرداب غوطه نخورم. (سندبادنامه ص 270). حکیم فرمود غلام را به دریا انداختند و چند نوبت غوطه خورد. (گلستان سعدی).
آنکه خورد غوطه به آب اندرون
کی رود آن لحظه به خواب اندرون.
امیرخسرو (از آنندراج).
وآنکه در بحر غوطه می نخورد
سلک در و گهر کجا یابد؟
ابن یمین.
تاجبخشا منم آن قلزم معنی که خورد
نه فلک همچو صدف غوطه به دریای دلم.
حسین ثنائی (از آنندراج).
، غرق شدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوردن مرغ شکاری مسته را، استفاده کردن از نعمتها: دیگر سهو آن بود که ترکمانان را - که مسته خراسان بخورده بودند ... - استمالت کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتک خوردن
تصویر کوتک خوردن
مورد ضرب (کتک) واقع شدن: ... (کتک مفصلی خورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خورده
تصویر غوطه خورده
فرو رفته در آب
فرهنگ لغت هوشیار
چاشت خوردن طعام اندک خوردن، طعمه خوردن جانوران درنده، ازچیزی لذت بردن و باز درپی آن بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه خوردن
تصویر بوسه خوردن
بوسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته خورده
تصویر غوته خورده
فرو رفته در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلت خوردن
تصویر غلت خوردن
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
غم خوردن اندوه بردن، غم و اندوه را در دل پنهان داشتن و اظهار نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوت خوردن
تصویر لوت خوردن
طعام لذیذ خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در آب فرو شده، سر به آب فرو بردن، فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خوردن
تصویر غوطه خوردن
((~. خُ دَ))
سر در آب فرو بردن، غرق شدن
فرهنگ فارسی معین